من و خدا یی که ندیدم و می پرستمش

هر چی رو می خونی جدی نگیر ... اما شاید واقعیت باشه ... اما کفر نیست

من و خدا یی که ندیدم و می پرستمش

هر چی رو می خونی جدی نگیر ... اما شاید واقعیت باشه ... اما کفر نیست

خدایا ....

 

از ضد حالات خیلی میترسم .........

این همه مهدی موعود میگن .... آخه خبری ازش نیست ....

میترسم ضد حال بزنی و دنیا با آخر برسه و قیامت بر پا بشه و این مهدی نیاد ....

مردم بمونن سر کار ....

شاید تکنولوژی هم روش اثر گذاشته باشه .... و بنده خدا هر چی باشه انسانه و انسان جایز الخطاست .... شاید خواب بمونه و نیاد

و اگر هم بیاد دیر تر بیاد!

وای اگه دیر بیاد و روز قیامت بیاد بگه من مهدی موعودم ... اینا که اینهمه میگن پس کی میایی میدونی چی میگن ؟

میگن آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ............. وایسا بهت بگیم یه من ماست چند کیلوهه !!!!!!

نظرات 1 + ارسال نظر
آتنا شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1385 ساعت 11:42 ق.ظ http://www.partenon.blogsky.com

دوست خوبم سلام:
خاک در اندیشه ی باران نبود
هیچ نشانی ز بهاران نبود
بال و پر چلچله ها خسته بود
پنجره ی باغ خدا بسته بود
شب چه شبی بود!
شکوه آفرین
چشم به راه تو زمان و زمین
شهر اگر تیره و تاریک بود
لحظه ی لبخند تو نزدیک بود
تا تو فرود امدی از اوج نور
روح زمین تازه شد از موج نور
از نفس گرم تو گل جان گرفت
باغ طراوت سرو سامان گرفت
سبز شد از لطف تو صحرا و دشت
قافله ی چلچه ها باز گشت
آمدی و زمزمه آغاز شد
روزنه ای روبه خدا باز شد
امدی و نوبت فردا رسید
فصل شکوفایی کلها رسید
عاشقانه هایم از حالا مقدمت را گرامی میدارد.


برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد